Friday 11 July 2008

زمانی برای تفکر

آن‌جا که هر‌کس بی‌خداحافظی ترکم می‌کند
آن‌زمان که "هم‌چنین" جای ِ آرزوهای ِ حقیقی را می‌گیرد
آن‌گاه که اجبار به دلیلی برای حضور تبدیل می‌شود.


نخواب:
حرف‌های ِ انسان ِ مست، بسیار است.
شاید فردا زمانی برای ِ از دست دادن نداشته باشد
شاید امروز، روز ِ آخر باشد.


بو بکش؛
شاید فردا بدون بینی‌ات از خواب بیدار شوی.

6 comments:

خشایار said...

همیشه همینطور بوده . تازه لازم نیست بدون بینی از خواب بیدار شی . ممکنه خودت فردا نخوای بو بکشی .

مهدی said...

بخواب: حرف‌های بسیار، گوش‌های شنوای کمی دارند.شاید فردا هم مثل امروز و همه‌ی روزهای قبل باشد
...

Anonymous said...

حتی اگر امروز روز آخر باشد بازهم انسان مست بسیار حرفها دارد ، آیا می شنویم؟

Anonymous said...

همچنین
...
اگر این پلک های خسته و لجباز بگذارند

Anonymous said...

زیبا نوشته بودی دوست عزیز
بگذار من هم این را بگویم
دستهایت را پشت قلبم قفل کن
زمستان نزدیک است

alireza said...

ایکاش فردایی نبود....از طلوع خورشید بیزارم

Post a Comment