Sunday 6 January 2008

مواهب ِ تنهایی

در این دنیا

لحظاتی از هیاهو، ‌لحظاتی از آرامش، هر لحظه با آن دیگری در‌آمیخته‌است.
انسانی خوش، انسانی پر از غم، شخصی متکبر، شخصی از خود گذشته؛
بشر با بشر، آمیخته در جهان ِ من و من هستم و خودم.
جدا از هیاهوی ِ اطراف، در سکوتی که نمی‌دانم چرا ایجاد شده؛ می‌بینم و لبخند می‌زنم. انگار هر چه تیر است که شلیک می‌شود، از کنارم می‌گذرد.

از من هیچ کاری بر نمی‌آید.

از لطف ِ دوست‌ی
در این جهان ِ پر هیاهو، که سنگی روی ِ سنگی بند نمی‌شود،
که از سرما نمی‌دانی به کدامین سوراخ پناه ببری؛
سیر شده‌ام؛ دوستی که تازه از دو شب ِ پیش باز یافته‌ام.
خوشنودی موهبتی است.

3 comments:

CoRoNa said...

من یه اشکال لحن دارم! وقتی پرسیدم نظر میدم!!!!!

CoRoNa said...

سالها قبل زنبور ها آنقدر خوش شانس نبودند كه تير ها از كنارشان بگذرند... تبريك! بنابراين اشكالي ندارد كه از تو كاري بر نيايد... آنكه كاري ازش بر مي آيد گويي به خوبي مراقبت است!!!

Anonymous said...

انسان تعریف کاملی ندارد ... انسان-لحظه شاید

Post a Comment