Tuesday 4 March 2008

از ارتباط‌های ِ پیچیده

صبح که چشم باز کردم،

[ آن‌گاه که بوی ِ پُرز‌آلودی بینی‌ام را قلقلک می‌دهد؛ موجود ِ گرمی احاطه‌ام می‌کند؛ گوش‌هایم وزوز می‌شنوند؛ و زبانم به کامم چسبیده ]


نوای ِ موسیقی در فضا موج می‌زد؛ نوشتم،‌ اندیشیدم:

به اشیا از نزدیک منگر، درد تو را فرا خواهد گرفت.

1 comments:

خشایار said...

از فاصله ی مناسب . همیشه . چاره چیه ؟ همینه خوب : از فاصله ی مناسب نگاه کنید

Post a Comment