Monday 12 May 2008

خانه‌ی ِ دوست کجاست؟

کوه‌ها همیشه هستند، ‌خورشید غروب خواهد کرد.

[نور ِ طلا که از پشت ِ کوه‌ها می‌پاشد، خاک ِ سپید، همه‌جا سبز، تک درختی ایستاده و کارگری که هر روز بر پای ِ درخت می‌گرید.]

اجسام از آن‌چه در آیینه می بینیم به ما نزدیک‌ترند.

عروسکی دیدم در میان ِ آتش،‌ گویی مانده بود تا مرگ کودکان را به رخ بکشد.

1 comments:

Anonymous said...

زمان گریه آن مرد کارگر ، دستها آویخته بر آن راستای استوار ، آنجا بودم مرگ بود که می آمد و سکوت و انتظار.... براستی هر چه می آید بسویت نزدیک است نزدیکتر از آنچه تصور کنی

Post a Comment